محل تبلیغات شما
روزهاست که خانه نبوده ام،ببخشید که آمدید و من خسته تر از بودن بودم.
 
 
کسی مرا ببرد سمت ساحل گیسوت
 
به شوق گم شدنم توی جنگلی از موت
 
 
عسل دوباره بریزی به کاسه ی چشمت
 
میان دشت تنت درحوالی کندوت
 
 
به تیر هر مژه دامی نهاده بر چشمه
 
عطش همیشه ی بر لب نشسته بر آهوت
 
 
توسهم گونه ی سیب نجابتی بانو
 
بهشت را بفروشم به ورد الّاهو ت
 
 
دوباره هستی من را به باد خواهد داد
 
اگر که مست شود بند پیرهن از بوت
 
 
شکوه وحشی آغوش توست پایانم 
 
حریر وسعت تنهای آبی و من قوت
 

هشتاد و نهمین باران

هشتاد و هشتمین باران

هشتاد و چهارمین باران

  ,ی ,ورد ,بفروشم ,الّاهو ,باد ,    ,و من ,  به ,  دوباره ,ت  

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

جواب سوالات باشگاه آگاه